به قلم :مریم اولیایی
حجم رمان : ۳.۰۶ مگابایت پی دی اف , ۱.۱۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۰۴ مگابایت نسخه ی جاوا , ۳۸۰ کیلو بایت نسخه ی epub
داستان درباره ی دو خواهر دوقلو به اسم گیتی و گیسو هستش که گیتی لیسانس روانشناسی و گیسو لیسانس زبان داره پس از این که برادرشون به خاطر عشق یک دختر خود کشی می کنه و مادرشون دق می کنه ، کار پدرشون هم به تیمارستان می کشه و همه ی ثروت خودش رو از دست می دهد گیتی و گیسو با اندک سرمایه خود به تهرا می ایند تا زندگی تازه ای شروع کنن.
صفحه ی اول رمان:
روزها بی توجه بما می گذرند . زمان بخاطر آدمها توقف نمی کند . چه بی رحم اند ثانیه ها! چه قسی القلب اند دقایق ! چه روز شومی بود آن روز که برادرم علی ، خودش را بخاطر عشقش دار زد . آخر چرا؟ فائزه آنقدر برایش ارزش داشت که چهار نفر به پایش بسوزند ؟ او که رفت مادر هم به او پیوست . پدر دیوانه شد و گیسوهم آواره شدیم .خدایا این چه مصیبتی بود که بر سرمان آمد ؟ مگر چه گناهی مرتکب شده بودیم؟ دخترک بی عاطفه با شوهرش خوش است و ما راهی دیاری ناشناخته . معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار ماست . دو دختر زیبا ، تنها ، غریب و شبیه هم
با اتوبوس راهی تهران هستیم . به صورت گیسو نگاه میکنم که کنارم روی صندلی نشسته ، سرش را به پشتی صندلی تکیه داده و چشمان بسته اش با آن مژگان بلند برگشته ، نشان از غمی بزرگ و سنگین دارد . انگار چشمانش را به روی دنیا بسته و نمیخواهد بدبختیهای حال و آینده را ببیند .مژگان بلند برگشته اش به ورق برگشته زندگی ما شبیه است .آری، ورق زندگی ما برگشت . حتما مثل من حسرت آن روزگار خوش و شیرین را میخورد که همه دور هم شاد بودیم و از زندگی لذت میبردیم .آه!خدایا! چقدر گیسو به من شبیه است انگار خودم کنار خودم نشسته ام .فقط لباس وگل سرمون متفاوته .پروردگارا،تو که تا این حد قدرت داری که دو قلوی یکسان می آفرینی ، پس چرا زندگی ما انسانها رو یکسان نکردی ؟ چرا کاری نکردی که ما باز هم با خوشبختی زندگی کنیم ؟ راستی چرا همه یکسان نیستن ؟ می دونم که نمیشد همه مثل هم باشن. اگر همه دکتر و مهندس می شدن دیگه کی تاجر و معلم میشد و کی خیابونا رو تمیز میکرد ، کی نانوا میشد و کی قصاب، نه ، به کار تو نمیشه ایراد گرفت .خدایا شکرت . خودم و خواهرم رو به تو سپردم مثل اینکه گیسو هم میخواد چشماش رو باز کنه و واقعیتها رو بپذیره
خوب خوابیدی گیسو؟
خوابم نبرد
حق داری ، مگه میشه خوابید انقدر فکر وخیال داریم که نگو
چند ساعت دیگه مونده برسیم ؟
یه ساعت
خیلی نگرانم گیتی ، نمی دونم چرا!
معلومه ، بی پناه بودن نگرانی داره تنها هدفی که ما داریم زنده موندنه و بس .دیگه چیزی برامون نمونده جز غصه و حسرت
زیاد هم نباید نا امید بود، توکل بر خدا گیتی
پس تو هم نگرانی ، ولی امیدوار هم هستی ؟
رمان الهه ی ناز
:فرمت رمان:pdf,apk,java,epub